خلق را زیر گنبد دوار


دیده ها کور و دیدنی بسیار

هرکه از خواندنی کرانه کند


اوستادش به موش خانه کند

نیست اندر جهان نکو نفسی


نه بسی ماند چرخ را نه کسی

خواجه لاحول گوی در کویت


زان بماندست تا کند مویت

اندرین کارگاه بومره


تو به لاحولشان مشو غره

کاندرین روزگار پر تلبیس


نان ز لاحول می خورد ابلیس

تو چنانی به حیلت و تلبیس


کز تو اعراض می کند ابلیس

هرکه در خود زد از فضولی رای


دست ازو شست شرع بار خدای